دسته: دستهبندی نشده
-
قصه ای دیگر از من و آقاجون
🟡🟠آقاجون و راز روزی🟠🟡 یک عصر تابستونی بود. نسیم خنکی از لای پنجرههای باز حیاط قدیمی میگذشت. آقاجون روی تخت چوبی نشسته بود و تسبیحش را توی دست میچرخوند. امیرعلی هم با یک ظرف هندوانه اومد و کنار آقاجون نشست. امیرعلی:آقاجون راستی اگه یکی بهت بگه میخوام حقوق ثابتی بهت بدم که دیگه نگرانی نداشته…
-
قصه ای دیگر از من و آقاجون
🟡🟠حاتم طائی🟠🟡 امیرعلی:آقاجون! میشه برام یه قصه بگی؟ از اونایی که آخرش یه چیزی یاد میگیرم! آقاجون:قربونت برم پسرم، بله که میشه. بذار برات قصهی یه مرد بزرگ بگم. اسمش حاتم طائی بود، بخشندهترین آدم زمان خودش. امیرعلی:حاتم؟ همونه که هر کی هر چی میخواست بهش میداد؟ آقاجون:درست گفتی. حاتم یه خونهای داشت با هفتاد…
-
قصه ای دیگر از من و آقاجون
🟡🟠زرافه و زندگی🟠🟡 در جنگل های شمال، عصر یک روز بهارینور آفتاب از لابهلای برگهای سبز میتابد. آقاجون و امیرعلی روی تنه ی افتاده درختی نشستهاند و صدای پرندهها در گوش میپیچد. امیرعلی:آقاجون! چرا بعضی وقتا زندگی اینقدر سخت میشه؟ چرا بعضی وقتا انگار زمین میخوریم و کسی کمکمون نمیکنه؟ آقاجون لبخندی میزند و دستی…
-
قصه ای دیگر از آقاجون
🟡🟠آتش و لبخند 🟠🟡 آقاجون روی ایوان نشسته بود، عینکش را کمی بالا زد و با لبخند گفت: ــ امیرعلی جان! میدونی کی بود که حتی وقتی زندگیش توی آتیش میسوخت، باز لبخند میزد؟ امیرعلی که داشت با موبایلش بازی میکرد، سرش را بالا آورد: ــ کی آقاجون؟ مگه میشه آدم همچین وقتایی لبخند بزنه؟…
-
من و آقاجون
خانه سازی واقعی خانه، عصر یک روز بارانی. امیرعلی در کنار پنجره نشسته و به بیرون نگاه میکند. آقا جون با فنجانی چای وارد میشود. آقا جون: چی شده پسرم؟ چرا اینقدر تو فکری؟ امیرعلی: آقا جون بعضی وقتا فکر میکنم چرا آدمها با اینکه خوبی میبینن، باز بدی میکنن. دلم میگیره آقا جون لبخند…
-
داستان هفته – ۱
گوزن و درس زندگی گوزنی تشنه، کنار چشمه ای ایستاد تا آبی بنوشد. همین که سرش را پایین آورد، تصویر خودش را در آب دید. نگاهی به پاهایش انداخت و آهی کشیدو گفت : “وای! پاهایم چقدر باریک و کوتاهاند! اصلاً به زیبایی دیگر گوزنها نیست” اما همین که شاخهای بلند و پرپیچوتابش را دید،…
-
این روزهای تابستان چه کنیم
ما دبستانی ها این روز ها بی کاریم پس بهتره تفریحاتی با دوستان داشته باشیم من تفریحات زیر را پیشنهاد می کنم.👇🏼 کلاس سومی ها: * بازیهای گروهی: بازیهای تعاملی و گروهی مانند “قایمموشک “، یا بازیهای جستجوی گنج در پارک، هم سرگرمکننده هستند و هم مهارتهای همکاری و ارتباطی را تقویت میکنند *آزمایشهای علمی…
-
علایق من
من علایق خاص خودمو دارم فوتبال نقاشی،طراحی کار های دیجیتالی البته در کنار علایقم در کلاس زبان انگلیسی و حفظ قرآن شرکت می کنم. فــوتــبــال من همیشه بازی کنان فوتبال را نگاه می کنم و سعی می کنم حرکات خوبی که می بینم را تکرار کنم مثلاٌ:دریبل های نیمار_شوت های مسی و این پا اون…
-
در باره ی من
ســلام من امیرعلی سامانی هستم. یک دهه نودی کنجکاو و عاشق کار های کامپیوتری. به خاطر همین بعد از ورد و اسکرچ تصمیم گرفتم سایت طراحی کنم و این سایت راجع به من است. یک عکس از من